مقدمه
امروزه سازمان ها به طور مداوم به دنبال حفظ توانایی رقابت خود برای زنده ماندن و رشد در یک فضای کاملا تغییرپذیر و چالش برانگیز هستند. در این راستا سنجش و ارزیابی عملکرد فعالیت های سازمان، از دیرباز نقطه آغاز فرایندهای علمی مدیریت موضوع بحث و درگیری همیشگی مدیران و محققان بوده است. یکی از مهم ترین وظایف مدیران، ارزیابی و کنترل عملکرد سازمان است چرا که اهداف قابل سنجش، دست یافتنی و قابل مدیریت و کنترل خواهند بود. در واقع موفقیت بالقوه یک کسب وکار به عملکرد سازمانی آن بستگی دارد که با تکیه بر توانایی ایجاد شده در اجرای مؤثر استراتژی ها برای دستیابی به اهداف گام بردارد. متغیرهای متعددی عملکرد سازمانی را تشکیل می دهند، مانند اثربخشی مدل کسب وکار، کارایی ونتایج. عملکرد هر سازمانی تا حد زیادی به سطح مهارتی که رهبران آن هنگام اجرای استراتژی ها دارند بستگی دارد. تحقیقات نشان داده اند که عملکرد سازمانی و شایستگی های رهبری با توانایی های اجتماعی، شناختی و هوش هیجانی رهبر ارتباط دارد. سازمان ها برای اینکه بتوانند در سطح جهانی رقابت کنند، لازم است یک گام جلوتر از رقبای خود قدم بردارند.
درنتیجه، برای ادامه رقابت در آینده قابل پیش بینی، می بایست تصمیمات استراتژیک اتخاذ شود. در این راستا استفاده از هوش استراتژیک می تواند به مدیران کمک کند. مدیران با اختیارترین افراد در سازمان ها هستند و رفتار و عملکرد آنان روی سازمان یا واحد تحت امر تأثیر بسیار زیادی دارد و می توانند به طور مستقیم و غیر مستقیم با تصمیم ها و سیاست گذاری های خرد و کلان بر تمامی وجوه سازمان اثر گذارند. امروزه، سازمان ها نیازمند مدیرانی فعال هستند که ضمن حضور در صحنه های حساس با ایفای نقش مربی برای سایر کارکنان در خصوص مهارت های حل مساله، راه حل های مناسبی جهت بهبود وضعیت ارائه نمایند.
یکی از عوامل مؤثر برای چنین مدیرانی هوش استراتژیک است. داشتن چشم انداز روشن در مورد آینده سرمایه گذاری، می تواند یک نقشه راه را برای بنیان گذاران شرکت، تحت شرایط عدم اطمینان فراهم کند. تحقیقات پیشین عمدتاً از دیدگاه رهبری برخوردار بوده اند و تأثیرات انگیزشی و الهام بخش ارتباطات بین بنیان گذاران و پیروان را مطالعه کرده اند. بااین حال، این دیدگاه به طور ناکافی دیدگاه های روشنی را به سازمان ها نداده است.
در این میان شرکت های خصوصی به دلیل عدم اتکا به دولت و ارتباط مستقیم با مشتریان همواره با چالش هایی در اداره و توسعه خود مواجهه بوده اند و تصمیم به تحول و گسترش حوزه فعالیت آنها امر بدیهی به نظر می رسد. توسعه سازمانی تا حد زیادی به کارکنان و افراد درون سازمان بستگی دارد، به نظر می رسد مدیران با انتخاب سبک های رهبری می توانند به این امر کمک کنند. موضوع توسعه سازمان و محتوی آن شامل تغییر در شخصیت پنهان سازمان یا به عبارتی تغییر در رفتار کارکنان سازمان می باشد. بر همین اساس می توان گفت رفتارهای کارآفرینی و یا نقش سبک های رهبری که مدیران به کار می گیرد، می تواند در توسعه سازمان نقشی اساسی داشته باشد و می توان علل عدم موفقیت در توسعه سازمانی را کمبود این عوامل و عدم توجه کافی به آنها دانست. در همین راستا این تحقیق به دنبال مدلی جهت پاسخ این سؤال است که هوش استراتژیک با توجه به نقش میانجی رهبری تحولگرا چه تأثیری بر توسعه سازمان و رفتار کارآفرینی دارد؟
توسعه سازمان
توسعه سازمانی، کاربرد دانش علوم رفتاری و تقویت راهبردها، ساختارها و فرآیندهای سازمانی برای بهبود اثربخشی سازمان است. در تعریفی دیگر، توسعه سازمانی، مجموعه ای از تئوری ها، ارزش ها، راهبرد ها و فنون علوم رفتاری است که با ایجاد تغییرات شناختی در اعضای سازمان برای تغییر هدف گیری و برنامه ریزی شده تا با ایجاد تغییرات رفتاری از این طریق، ایجاد تناسبی بهتر میان قابلیت های سازمان و تقاضاهای محیطی فعلی و یا با ترویج و پیشبرد تغییرات، سازمان را برای تناسب بهتر با محیط های آینده پیش بینی شده، آماده نماید.
برنامه های توسعه سازمانی معمولا چندین ویژگی اساسی مشترک دارند. اول اینکه برنامه های طولانی مدتی هستند که در اغلب موارد حداقل یک تا سه سال زمان می برند. دوم اینکه در توسعه سازمانی بر مدیریت مشارکتی تأکید می شود، یعنی مدیران و کارکنان در سطوح مختلف سلسله مراتب سازمان برای حل مشکلات مشارکت می کنند. سوم اینکه در توسعه سازمانی یگانگی هر سازمان به رسمیت شناخته می شود و برای تمام شرکت ها نسخه ای یکسان تجویز نمی شود؛ تمرکزی که در توسعه سازمان بر تحقیق و بازخورد وجود دارد از فرضیه یگانگی هر سازمان نشات می گیرد. چهارم اینکه برنامه های توسعه سازمانی بر ارزش کارگروهی و گروه های کوچک تأکید دارند. در واقع، بیشتر نظام های توسعه سازمانی از واحدهای کوچک به عنوان ابزار تحقق بخشیدن به تغییرات سازمانی وسیع استفاده می کنند.
رفتار کارآفرینی
کارآفرینی اصطلاحی است که در سطح فردی، گروهی و سازمانی به کار برده می شود و اصطلاحات مختلفی در باب کارآفرینی مطرح شده اند. اصطلاح کارآفرینی برای نشان دادن ابتکارات در سطح فردی استفاده می شود، اما ابهامات تعریفی در سطح شرکت ها مانع از پیشرفت دانش و گسترش آن در زمینه کارآفرینی می شود. کارآفرینی سازمانی شامل فعالیت هایی همچون ایجاد کسب وکار جدید، ورود محصول جدید و یا ساختار استراتژیک است. محققان، مفهوم کارآفرینی را به چهار دسته تقسیم کرده اند: بازسازی مداوم، جوان گرایی سازمانی، نوسازی استراتژیک و بازتعریف دامنه فعالیت سازمان. در مطالعه ای دیگر کوین و کوراتکو در مورد کارآفرینی سازمانی با دو زیرشاخه سرمایه گذاری سازمانی و کارآفرینی استراتژیک، ادغام دامنه مشارکت شرکت ها را با ادبیات کارآفرینی سازمانی، مورد بحث قرار داده اند. سرمایه گذاری سازمانی، راه های مختلفی را برای ورود به عرصه تجارت (مانند شرکت های داخلی، تعاونی ها و شرکت های خارجی) شامل می شود.
رهبری تحول گرا
یکی از مهم ترین موضوعات در بخش رهبری، رهبری تحول گرا است. این سبک رهبری، یکی از موثرترین سبک هاست که روی روابط بین کارکنان و مدیران تمرکز دارد و بهترین منبع سازمانی است که هم راستا با فرهنگ سازمان حرکت می کند. رهبرانی که تحول گرا هستند، نیازهای کارکنان را بسیار فراتر از یک رابطه سازمانی مدنظر قرار می دهند و انگیزه های آنها را در راستای ایجاد تعهد تقویت می کنند. اوشاگبمی (2004)xمعتقد است که اصطلاح رهبری تحول گرا برای اولین بار توسط دانتونxi ) ۱۹۷۳(بکار رفت. اگرچه این اصطلاح تا زمانی که کلاسیک ها به وسیله برنز xi i (1978)را به کار نبردند، مشهور نشد. اما نظریه رهبری تحولگرا نخست توسط برنز برای توصیف رهبرانی که برای کارکنان خود ایجاد انگیزش می کنند بوجود آمد.
مفهوم و ایده برنز درباره رهبری تحولگرا توسط باس و آولیو xi i i (1985) توسعه داده شد که معتقد است رهبری تحولگرا با ایجاد و تقویت انگیزش کارکنان در راستای منافع شخصی و سازمانی همراه است .
هوش استراتژیک
هوش استراتژیک گسترده ترین هوش سازمانی بوده که پایه و اساس اطلاعات است و در طول فرآیند مدیریت استراتژیک می تواند فرصت ها و چالش های رو به رو را شناسایی کند. هوش استراتژیک با اطلاعات بهتر اجازه می دهد تصمیمات اثربخش تری گرفته شود که سازمان برای کسب سهم بیشتر بازار و موفقیت در برابر رقبا به آن تصمیمات نیاز دارد. پیرتیماکی xvi هوش استراتژیک را به عنوان درک واقع بینانه از شرایط و استفاده از آن برای تدوین استراتژی های مناسب و تطبیق محل کار با موقعیت های مختلف تعریف می کند. تأکید ادبیات هوش استراتژیک تاکنون در خصوص جمع آوری، تجزیه و تحلیل و انتشار داده ها بوده و تحقیقات
کمی درباره میزان فعالیت های هوش استراتژیک؛ و تاثیر آن بر برنامه ریزی استراتژیک، تصمیم گیری، مزیت رقابتی و
بهبود عملکرد کسب و کار انجام شده است .
در ادبیات اصلی، توصیف هوش استراتژیک به عنوان جمع آوری، پردازش، تجزیه وتحلیل و انتشار اطلاعاتی که از اهمیت استراتژیک بالایی برخوردار بوده اند معمول بوده است. هوش استراتژیک شامل تجمیع انواع مختلف روشنفکران است که باعث ایجاد هم افزایی بین هوش تجاری، هوش رقابتی و مدیریت دانش برای ارائه اطلاعات و دانش ارزش افزوده در جهت تصمیم گیری های استراتژیک سازمانی می شود. افراد با هوش استراتژیک گزینه درستی برای رهبری استراتژیک خواهند بود و این نوع رهبران موفقیت و پیشرفت سازمان ها را از طریق یک چشم انداز سازنده تضمین می کنند.
بعنوان نتایج تجربی، بسیاری از مطالعات ارتباط مثبتی بین جهت گیری استراتژیک و نتایج عملکرد را نشان می دهند، درحالی که بسیاری از تحقیقات نتوانسته اند رابطه مثبتی پیدا کنند. تام و کیم ، xxvبیان کردند هوش استراتژیک را می توان به عنوان چیزی دانست شرکت باید از محیط کسب وکار خود بداند و مشاهده کند تا بتواند از فرآیندهای فعلی خود بینشی کسب کند، تغییرات را برای آینده پیش بینی و مدیریت کند، استراتژی های مناسب را ایجاد کند که ارزش تجاری را برای مشتریان ایجاد کند و سودآوری در بازارهای فعلی و جدید را بهبود بخشد . از طرفی رفتارهای کارآفرینی به شرکت ها کمک می کند تا هزینه ها را کاهش دهند، منابع خود را به دست آورند، بازارها را گسترش دهند و محصولات و روش های جدید را به سرعت بسازند. تحقیقات اظهار داشتند که علل رفتارهای کارآفرینی تحت تأثیر دانش و انگیزه سازمان و محیط سازمانی کارآمد است. همچنین نتیجه گیری کرد که مدیریت شرکت ها می تواند تغییر فرهنگ سازمانی را در جهت نوآوری ها تغییر داده و سیستم هایی که کارکنان را به رفتار کارآفرینانه تر تشویق می کند را راه اندازی کند. در تمام ادبیات موجود درزمینه کارآفرینی، این دیدگاه قوی وجود دارد که گشودگی کیفیت خوبی برای کارآفرینان است ازجمله عوامل تعیین کننده شخصیت مهم در کارآفرینی به ویژه در مرحله عملکرد، توسعه و رشد شرکت. مشاغل تجاری نیز موافق اند که کارآفرینانی که با موفقیت شرکت های خود را رشد می دهند و توسعه می دهند، افرادی هستند که افکار بازتری دارند هستند . در این تحقیق الگوبرداری شده است. در این تحقیق هوش استراتژیک در نقش متغیر مستقل، توسعه سازمان و رفتار کارآفرینی در نقش متغیر وابسته و همچنین رهبری تحول گرا به عنوان متغیر میانجی و با تکیه بر تحقیقات ابوزید (2018) و جیانگ (2018) به این مدل اضافه شده است. در این راستا ، فرضیه ها به شرح زیر است:
هوش استراتژیک تأثیر معناداری بر توسعه سازمان دارد.
بررسی های حاصل از سایر پژوهش ها نشان دهنده تاثیر مثبت و معنادار هوش استراتژیک بر توسعه سازمان است و به نظر می رسد هر چه هوش استراتژیک در افراد و مدیران سازمان بالاتر باشد، توسعه سازمانی نیز بیشتر خواهد بود. هوش استراتژیک قابلیتی است که کارکنان و مدیران با تکیه بر آن می توانند اطلاعات موجود در خارج و داخل سازمان را بررسی و تجزیه و تحلیل کرده و در راستای فرایندهای آتی تصمیم گیری کنند. این ویژگی بیشتر برای مدیران و رهبران سازمان و افرادی که در جایگاه تصمیم گیری و طراحی فرایندها هستند کاربردی و موثر است. با تکیه بر این قابلیت، افراد می توانند با افزایش ظرفیت جذب خود و بهره گیری از اطلاعات موجود، تصمیم گیری هایی را در راستای دستیابی به اهداف سازمان اتخاذ کنند که می تواند منجر به بهبود عملکرد سازمان و در نهایت توسعه سازمان شود.
هوش استراتژیک تاثیر معناداری بر رفتار کارآفرینی دارد.
طبق بررسی های صورت گرفته در پژوهش های هم راستا، هوش استراتژیک تاثیر مثبت و معناداری بر رفتار کارآفرینی دارد و هر چه میزان هوش استراتژیک در کارکنان و مدیران سازمان بالاتر باشد، رفتار کارآفرینانه آنها نیز بیشتر است. کارکنان و مدیرانی که هوش استراتژیک دارند به تجزیه و تحلیل و جذب اطلاعات از محیط می پردازند تا بتوانند سازمان را به اهداف خود برسانند. نتایج تجزیه و تحلیل مداوم محیط، استفاده از روش ها و ایده های جدید جهت رسیدن به اهداف است. این فرایند به خودی خود منجر به کارآفرینی و ایجاد روش های جدید خواهد شد.
خلاقیت و نوآوری یکی از مهم ترین ابعاد هوش استراتژیک است. در این راستا مدیران از کارکنان و اطلاعات سایر افراد نیز در راستای رسیدن به نتایج بهره می برند. این قابلیت، به کارکنان اجازه می دهد که جسورانه به جستجوی روش های جدید بپردازند و در این امر با مدیران مشارکت کنند که منجر به ایجاد کارآفرینی در سازمان می شود.
هوش استراتژیک تاثیر معناداری بر رهبری تحول گرا دارد.
همان گونه که بیان شد، افرادی که هوش استراتژیک دارند، در تصمیم گیری های خود بر اطلاعات موجود خود بسنده ننموده و با تکیه بر دانش محیطی و استفاده از نظرات سایر کارکنان و استفاده از خرد جمعی به تصمیم گیری ها می پردازند. این ویژگی مدیران تحول گراست. رهبران تحول گرا برای تصمیم گیری های مفید و درست، از خرد جمعی و مشارکت افراد صاحب نظر استفاده می کنند. در نتیجه منطقی به نظر می رسد که مدیرانی که هوش استراتژیک دارند. رهبرانی تحول گرا نیز هستند و هوش موجود در انها منجر به اتخاذ سبک رهبری تحولی شده است.
رهبری تحول گرا تاثیر معناداری بر توسعه سازمان دارد.
وجود رهبران تحول گرا در سازمان ها منجر به ایجاد نگرش های وسیع و گسترده در افراد می شود که می تواند با بهره گیری از این نگرش ها به توسعه سازمان پرداخت.
رهبری تحول گرا تاثیر معناداری بر رفتار کارآفرینی دارد.
هرچه مدیران بیشتر از سبک های رهبری تحولگرا در رهبری خود استفاده کنند، میزان رفتار کارآفرینانه در کارکنان بیشتر می شود. رهبرانی با سبک رهبری تحولگرا با استفاده از ترغیب ذهنی پیروانشان و تحریک افکار نوآور آنان در کل سازمان، جوسازمانی انعطاف پذیری را به وجود می آورند که احساس کارکنان را به چالش کشیده و آنها را به جستجوی دیدگاه های جدید نوآورانه در شغل شان سوق می دهد. این امر منجر به ترغیب و افزایش مشارکت کارکنان در فعالیت های جدید و هم راستا با اهداف سازمان می شود.
هوش استراتژیک با توجه به نقش میانجی رهبری تحول گرا تاثیر معناداری بر توسعه سازمان دارد.
وجود رهبری تحول گرا می تواند تاثیر هوش استراتژیک بر توسعه سازمان را افزایش دهد. با توجه به اینکه رابطه موجود هوش استراتژیک منجر به توسعه سازمانی می شود، منطقی به نظر می رسد که وجود سبک رهبری تحول گرا نیز بتواند به عنوان یک پیش نیاز، این رابطه را شدت دهد.
هوش استراتژیک با توجه به نقش میانجی رهبری تحول گرا تاثیر معناداری بر رفتار کارآفرینی دارد.
می توان نتیجه گرفت، رهبری تحول گرا می تواند تاثیر هوش استراتژیک بر رفتار کارآفرینی را افزایش دهد. وجود رهبری تحول گرا می تواند باعث شود هوش استراتژیک تاثیر بیشتری بر رفتار کارآفرینی کارکنان داشته باشد. در واقع سبک رهبری تحولگرا بستری است که اغلب تغییرات رفتاری کارکنان بر اساس آن شکل می گیرد. این سبک رهبری به کارکنان اجازه می دهد تا ضمن ترغیب، قابلیت های خود را شناخته و از آنها استفاده کنند. مدیران با تکیه بر هوش استراتژیک و انتخاب سبک رهبری تحول گرا، این امکان را بوجود می آورند که کارکنانی کارآفرین و خلاق داشته باشند.
نتیجه گیری
بررسی های حاصل از پژوهش های هم راستا نشان می دهد هوش استراتژیک تأثیر مثبت و معناداری بر توسعه سازمان دارد. هوش استراتژیک این قابلیت را برای مدیران ایجاد می کند که بتوانند با تکیه بر اطلاعات موجود و تجزیه و تحلیل دقیق اطلاعات، چشم انداز درستی را برای آینده خود ترسیم کنند. این امر از این جهت که با تکیه بر جهت گیری استراتژیک و دید بلندمدت منجر به طراحی فرایندهای سازمانی می شود، می تواند توسعه سازمان را به همراه داشته باشد. با جمع بندی پژوهش های صورت گرفته می توان نتیجه گرفت هوش استراتژیک تأثیر مثبت و معناداری بر رفتار کارآفرینی دارد. نتایج تجزیه وتحلیل مداوم محیط که از ویژگی های رهبرانی استراتژیک است، استفاده از روش ها و ایده های جدید جهت رسیدن به اهداف است. این فرایند به خودی خود منجر به کارآفرینی و ایجاد روش های جدید خواهد شد. خلاقیت و نوآوری یکی از مهم ترین ابعاد هوش استراتژیک است. در این راستا مدیران از کارکنان و اطلاعات سایر افراد نیز در راستای رسیدن به نتایج بهره می برند. این قابلیت، به کارکنان اجازه می دهد که جسورانه به جستجوی روش های جدید بپردازند و در این امر با مدیران مشارکت کنند که منجر به ایجاد کارآفرینی در سازمان می شود.
پژوهش ها نشان می دهد که هوش استراتژیک تأثیر مثبت و معناداری بر رهبری تحول گرا دارد. همان گونه که بیان شد، افرادی که هوش استراتژیک دارند، در تصمیم گیری های خود بر اطلاعات موجود خود بسنده نمی کنند. این افراد با تکیه بر دانش محیطی و استفاده از نظرات سایر کارکنان و استفاده از خرد جمعی به تصمیم گیری ها می پردازند. این ویژگی مدیران تحول گراست. رهبران تحول گرا برای تصمیم گیری های مفید و درست، از خرد جمعی و مشارکت افراد صاحب نظر استفاده می کنند. درنتیجه مدیرانی که هوش استراتژیک دارند رهبرانی تحول گرا نیز هستند و این ،) هوش موجود در آن ها منجر به اتخاذ سبک رهبری تحولی در آن ها شده است. پژوهش ها نشان می دهد که رهبری تحول گرا تأثیر معناداری بر توسعه سازمان دارد زیرا وجود رهبران تحول گرا در سازمان ها منجر به ایجاد نگرش های وسیع و گسترده در افراد می شود که می تواند با بهره گیری از این نگرش ها به توسعه سازمان پرداخت.
رهبری تحول گرا تأثیر مثبت و معناداری بر رفتار کارآفرینی دارد. هرچه مدیران بیشتر از سبک های رهبری تحول گرا در رهبری خود استفاده کنند، میزان رفتار کارآفرینانه در کارکنان بیشتر می شود. رهبرانی با سبک رهبری تحول گرا با استفاده از ترغیب ذهنی پیروانشان و تحریک افکار نوآور آنان در کل سازمان، جوسازمانی انعطاف پذیری را به وجود می آورند که احساس کارکنان را به چالش کشیده و آن ها را وامی دارد که در جستجوی دیدگاه های جدید نوآورانه در شغلشان باشند. این امر منجر می شود کارکنان ترغیب شوند که در راستای دستیابی به اهداف سازمان فعالیت های جدیدی را انجام دهند. وجود رهبری تحول گرا می تواند تأثیر هوش استراتژیک بر توسعه سازمان را افزایش دهد. وجود سبک رهبری تحول گرا بتواند به عنوان یک پیش نیاز، این رابطه را شدت دهد. بر اساس بررسی های صورت گرفته، نتایج نشان داد رهبری تحول گرا می تواند تأثیر هوش استراتژیک بر رفتار کارآفرینی را افزایش دهد. وجود رهبری تحول گرا می تواند باعث شود هوش استراتژیک تأثیر بیشتری بر رفتار کارآفرینی کارکنان داشته باشد. درواقع سبک رهبری تحول گرا بستری است که اغلب تغییرات رفتاری کارکنان بر اساس آن شکل می گیرد. این سبک رهبری به کارکنان اجازه می دهد تا قابلیت های خود را بشناسند و ترغیب شوند تا از آن ها استفاده کنند. مدیران با تکیه بر هوش استراتژیک و انتخاب سبک رهبری تحول گرا، این امکان را به وجود می آورند که کارکنانی کارآفرین و خلاق داشته باشند.
منبع: بر اساس مقاله ارائه مدلی جهت بررسی عوامل موثر بر رفتار کارآفرینی در حوزه استراتژی سازمانی از آقای روح اله فرمانی و احسانه نژادمحمد نامقی.
نظر خود را در مورد این مقاله با بقیه در اشتراک بگذارید.